* مرتضی سرهنگی
جمله معروفی که عراقی ها روی دیوارهای خرمشهر نوشته بودند، به یاد دارید: "جئنا لنبقی" یعنی آمده ایم که بمانیم. شاید خیلی ها تفسیرهای گوناگونی از این جمله داشته باشند؛ شاید خیلی ها هم تا امروز که این کلمه ها را می خوانند، ندانند عراقی ها چنین جمله جسورانه ای را روی دیوارهای خرمشهر نوشته بودند. اما هرچه هست، این جمله یک سند تاریخی است و پاسخی که به این جمله داده شد، بسیار تاریخی تر و با اراده تر از آنی بود که نوشته شده بود.
وقتی نیروهای ایرانی وارد خرمشهر می شوند، یک فرمانده جوان خرمشهری به نام بهروز مرادی، با دیدن این دیوار نوشته فوراً دستور می دهد، برای حفظ این جمله یک پست نگهبانی بگذارند. او نگران بود که مبادا در آن گیر و دار و هیجان ناشی از آزادی خرمشهر کسانی بیایند و بدون اینکه به ارزش سندی تاریخی این جمله آگاهی داشته باشند، شعارهای دیگری روی آن بنویسند و این سند را از بین ببرند. بهروز مرادی در آن شرایط حساس و دشوار ارزش این دیوار نوشته را می دانست و دوست داشت در آینده با سند و مدرک درباره جنگ حرف بزند ودیگران را با ارائه این اسناد از آنچه در میدان جنگ گذشته است، آگاه کند. با تدبیر او این دیوار نوشته ماند و عکس های زیادی از آن در آرشیو عکاسان جنگ باقی مانده است. هر روز که می گذرد ارزش این سند بیشتر روشن خواهد شد.
هوشمندی این معلم خرمشهری در حفظ این جمله خلاصه نمی شود. او چند روز پس از آزادی خرمشهر، تابلویی در آستانه ورودی خرمشهر نصب می کند و روی آن می نویسد: خرمشهر، جمعیت 36 میلیون نفر.
او با نوشتن این جمله تعریف دیگری در برابر شعار عراقی ها قرار می دهد. شاید اگر جمله بهروز مرادی را سرآغاز دیگری برای ادبیات پایداری امان قلمداد کنیم، بیراه نرفته ایم. او با این زبان به دنیا و حتی به خودمان فهماند که این جنگ، جنگ تفکری است است علیه آرمان های مردم ایران و حساب تفکر و اندیشه از شعار و هیاهو جداست. او می گوید آزادی خرمشهر بیش از آنکه آزادی یک بندر باشد، نمایشی زیبا از وحدت ملی یک ملت است؛ وحدتی که می تواند به همه مشکلات این مردم غلبه کند و راه های یک زندگی شریف و سربلند را پیش پایشان بگستراند.
در دوران هشت ساله ما از این گونه ظرافت های ادبی و شیوه های خلاقانه کم نیست. وحدت ملی یک نیاز دائمی و قطعی هر جامعه ای است که در شرایط دشوار و روزهای بحرانی ضرورت آن بیشتر احساس می شود. در دوران جنگ یک بسیج جهانی برای از پای درآوردن مردم ایران صورت گرفت که شاید این همه سرمایه گذاری برای نابودی یک ملت سابقه نداشته است.
دریای امکاناتی که برای بعثی های عراق فراهم شد، برای اضمحلال منطقه ای مانند خاورمیانه کافی بود. گرچه ما برای استقلال خود و روی آوردن به آزادی حقیقی هزینه های سنگینی پرداختیم که جز در سایه وحدت ملی امکان به دست آمدن آن وجود نداشت.
حرف ما این است:
امروز وقتی بیشتر دهان های سیاسی باز می شود، بیش از آنکه بخواهد چتر وحدت ملی را گسترده تر کند، به کوچک شدن آن کمک می کند. اما رزمنده جوانی مانند بهروز مرادی بیست سال پیش تعریف ادیبانه ای از وحدت ملی می دهد که شاید لازم باشد بسیاری از صاحبان این دهان های کوچک برای درک آن تعریف، روزی چند صفحه مشق کنند.
منبع: دوهفته نامه کمان: 18/2/82
نویسنده : مجاهد » ساعت 12:7 صبح روز شنبه 87 خرداد 4
بسم الله الرحمن الرحیم
با تشکر از تلگرافاتی که در فتح خرمشهر به اینجانب شده است، سپاس بی حد بر خداوند قادر که کشور اسلامی و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و حمایت خویش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود. اینجانب با یقین به آنکه ما «النصر الا من عندالله» از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح، که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد و کشور بقیهالله الاعظم _ ارواحنا لمقدمه الفداء - را از چنگ گرگان آدمخوار که آلتهایی در دست ابرقدرتان خصوصا آمریکای جهانخوارند بیرون آورد و ندای «الله اکبر» را در خرمشهر عزیز طنینانداز کرد و پرچم پرافتخار «لا اله الا الله» را بر فراز آن شهر خرم - که با دست پلید خیانتکاران قرن به خون کشیده شده و «خونین شهر» نام گرفت _ [بیافراشت] تشکر میکنم. و آنان فوق تشکر امثال من هستند. آنان به یقین مورد تقدیر ناجی بشریت و برپاکنندهی عدل الهی در سراسر گیتی _ روحی لتراب مقدمه الفداء _ میباشند. آنان به آرم ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی مفتخرند.
مبارک باد و هزاران بار مبارک باد بر شما عزیزان و نور چشمان اسلام این فتح و نصر عظیم که با توفیق الهی و ضایعات کم و غنایم بیپایان و هزاران اسیر گمراه و مقتولین و آسیبدیدگان بدبخت که با فریب و فشار صدام تکریتی، این ابرجنایتکار دهر، به تباهی کشیده شدهاند، سرافرازانه برای اسلام و میهن عزیز افتخار ابدی به هدیه آورد. و مبارک باد بر فرماندهان قدرتمند که فرماندهان چنین فداکارانی هستند که ستارهی درخشندهی پیروزیهای آنان بر تارک تاریخ تا نفخ صور نورافشانی خواهد کرد. و مبارک باد بر ملت عظیمالشأن ایران اینچنین فرزندان سلحشور و جان برکفی که نام آنان و کشورشان را جاویدان کردند. و مبارک باد بر اسلام بزرگ این متابعانی که در دو جبههی جنگ با دشمن باطنی و دشمنان ظاهری پیروزمندانه و سرافراز امتحان خویش را دادند و برای اسلام سرافرازی آفریدند.
و هان ای فرزندان قرآن کریم و نیروهای ارتش و سپاهی و بسیج و ژاندارمری و شهربانی و کمیتهها و عشایر و نیروهای مردمی داوطلب و ملت عزیز، هوشیار باشید که پیروزیها هرچند عظیم و حیرتانگیز است شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست اوست غافل نکند و غرور و فتح شما را به خود جلب نکند؛ که این آفتی بزرگ و دامی خطرناک است که با وسوسهی شیطان به سراغ آدم میآید و برای اولاد آدم تباهی میآورد. و من با آنکه به همهی شما اطمینان تعهد به اسلام دارم، لکن از تذکر، که برای مومنان نفع دارد، باید غفلت نکنم؛ چنانچه از نصیحت به حکومتهای همجوار و منطقه دریغ ندارم. و آنان میدانند امروز با فتح خرمشهر مظلوم، دولت و ملت پیروزمند ما از موضع قدرت سخن میگوید. و من به پیروی از آنان به شما اطمینان میدهم که اگر از اطاعت بی چون و چرای آمریکا و بستگان آن دست بردارید و با ما به حکم اسلام و قرآن کریم رفتار کنید، از ما جز خیر و پشتیبانی نخواهید دید. و شما بدانید آنقدر که ابرقدرتها از صدام، این نوکر چشم و گوش بسته، پشتیبانی کردند از شماها که قدرتهای کوچک و حکومتهای ضعیف هستید پشتیبانی نمیکنند. و شما عاقبت این جنایتکار و همقطار جنایتکارش شاه مخلوع را به عیان دیدهاید. قدرتهای بزرگ بیش از آنچه از شما استفاده نمایند از شما طرفداری نمیکنند. و شماها را برای منافع خویش به هلاکت میکشند. و من نصیحت برادرانه به شما میکنم که کاری نکنید که قرآن کریم برای برخورد با شما تکلیف نماید و ما به حکم خدا با شما رفتار کنیم. و یقین بدانید که امثال حسنی مبارک مصری و حسین اردنی و دیگر هم جنایتکاران آنان برای شما نفعی ندارند و دین و دنیای شما را تباه میکنند. و اگر با نشستهای خود بخواهید طرح کمپ دیوید یا فهد را که مردهاند، زنده کنید؛ که ما خطر بزرگ برای کشورهای اسلامی خصوصا حرمین شریفین میدانیم، اسلام به ما اجازهی سکوت نمیدهد و اینجانب در پیشگاه مقدس خداوند تکلیف الهی خود را ادا نمودم. اکنون دست تضرع و دعا به سوی خالق یکتا بلند کرده و به قوای مسلح اسلام و فداکاران قرآن کریم و میهن عزیز ایران دعا میکنم، و سلامت و سعادت و پیروزی آنان را خواستار هستم.
سلام و درود بیپایان بر فرماندهان متعهد قوای مسلح و بر رزمندگان فداکار و بر ملت دلیر ایران عزیز و سرشار از شادیها. والسلام علی عبادالله الصالحین.
روحالله الموسوی الخمینی
منبع: صحیفه امام خمینی (ره)؛ جلد شانزدهم صفحه 257
نویسنده : مجاهد » ساعت 12:4 صبح روز شنبه 87 خرداد 4
* سید مرتضی آوینی
خرمشهر، شقایقى خون رنگ است که داغ جنگ در سینه دارد... داغ شهادت. ویرانه هاى شهر را قفسى در هم شکسته بدان که راه به آزادى پرندگان روح گشوده است تا بال در فضاى شهر آسمانى خرمشهر باز کنند.
زندگى زیباست اما شهادت از آن زیباتراست. اما پرنده عشق تن را قفسى مى بیند که در باغ نهاده باشند. مگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلاى عشق، آسان تر بریده شوند؟ و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدى ازلى ستاده اند که حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد؟ و مگر نه آنکه خانه تن راه فرسودگى مى پیماید تا خانه روح آباد شود؟ و مگر این عاشق بى قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانى که کره زمین باشد براى ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده اند؟ و مگر از درون این خاک اگر نردبانى به آسمان نباشد، جز کرم هایى فربه و تن پرور برمى آید؟
پس اگر مقصد را نه اینجا در زیر این سقف هاى دلتنگ و در این پنجره هاى کوچک که به کوچه هایى بن بست باز مى شوند، نمى توان جست، بهتر آنکه پرنده روح دل در قفس نبندد. پس اگر مقصد پرواز است قفس ویرانى بهتر ، پرستویى که مقصد را در کوچ مى بیند از ویرانى لانه اش نمى هراسد اگر قبرستان جایى است که مردگان را در آن به خاک سپرده اند پس ما قبرستان نشینان عادات و روزمرگى را کى راهى به معناى زندگى هست؟ اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر، پرستویى که مقصد را در کوچ مى یابد از ویرانى لانه اش نمى هراسد اینجا زمزمى از نور پدید آمده است... و در اطراف آن قبیله اى مسکن گزیده اند که نور مى خورند و نور مى آشامند. زمزم نور در عمق خویش به اقیانوسى از نور مى رسد که از ازل تا ابد را فرا گرفته است و بر جزایر همیشه سبز آن نام ها که بر زبان ما مى گذارند تنها کلماتى نگاشته بر شناسنامه هایى که بر آن مهر باطل شد خورده است نیستند. ما جز با صورتى موهوم از عالم رازآمیز مجردات سروکار نداریم و از درون همین اوهام سراب مانند نیز تلاش مى کنیم تا روزنى به غیب جهان بگشاییم و توفیق این تلاش جز اندکى نیست. پروانه هاى عاشق نور بال در نفس گل هایى مى گشایند که بر کرانه هاى سبز این چشمه ها رسته اند و نور در این عالم هرچه هست از آن نور الانور تابیده است که ظاهرتر و پنهان تر از او نیست و مگر جز پروانگان که پرواى سوختن ندارند دیگران را نیز این شایستگى هست که معرفت نور را به جان بیازمایند؟ و مگر براى آنان که لذت این سوختن را چشیده اند در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگى چیزى هست؟
کتابخانه مسجد امام جعفر صادق (ع) بر تقوا اساس گرفته بود و این است زمزم نور و اینانند قبیله نور خواران و نورآشامان و قوم این عالم اگر هست در اینان است و اگر نه باور کنید که خاک ساکنان خویش را به یکباره فرو مى بلعید.
مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود که مى تپید و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود. مسجد جامع خرمشهر مادرى بود که فرزندان خویش را زیر بال و پر گرفته بود و در پناهى پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نیز که خرمشهر به اشغال متجاوزان درآمد و مدافعان ناگزیر شدند که به آن سوى شط خرمشهر کوچ کنند باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزوهایى بود که جز در بازپس گیرى شهر برآورده نمى شود، مسجد جامع همه خرمشهر بود خرمشهر از همان آغاز خونین شهر شده بود. خرمشهر خونین شهر شده بود تا طلعت حقیقت از افق غربت و مظلومیت رزم آوران و بسیجیان غرقه در خون ظاهر شود و مگر آن طلعت را جز از منظر این آفاق مى توان نگریست؟
آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهایشان زیر شنى تانک هاى شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست اما... راز خون آشکار شد، راز خون را جز شهدا در نمى یابند . گردش خون در رگ هاى زندگى شیرین است اما ریختن آن در پاى محبوب شیرین تر است و نگو شیرین تر، بگو بسیار شیرین تر.راز خون در آنجاست که همه حیات به خون وابسته است اگر خون یعنى همه حیات... و از ترک این وابستگى دشوارتر هیچ نیست پس بیشترین از آن کسى است که دست به دشوارترین عمل بزند. راز خون در آنجاست که محبوب خود را به کسى مى بخشد که این راز را دریابد. آن کسى که لذت این سوختن را چشید در این ماندن و بودن جز ملامت و افسردگى هیچ نمى یابد.
آنان را که از مرگ مى ترسند از کربلا مى رانند. مردان مرد، جنگاوران عرصه جهادند که راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویه آتش جسته اند.
آنان ترس را مغلوب کرده اند تا فتوت آشکار شود و راه فنا را به آنان بیاموزد.
آنان را که از مرگ مى ترسند از کربلا مى رانند، وقتى که کار آن همه دشوار شد که ماندن در خرمشهر معناى شهادت گرفت، هنگام آن بود که شبى عاشورایى برپا شود و کربلائیان پاى در آزمونى دشوار بگذارند...
این ویرانه ها که به ظاهر زبان در کشیده اند و تن به استحاله اى تدریجى سپرده اند که در زیر تازیانه باد و باران روى مى دهد شاهدند که عشق چگونه از ترس فراتر نشسته است، کربلا مقر عشاق است و شهید سید محمدعلى جهان آرا چنین کرد تا جز شایستگان کسى در آن استقرار نیابد. شایستگاه آنانند که قلبشان را عشق تا آ نجا آکنده است که ترس از مرگ جایى براى ماندن ندارد. شایستگاه جاودانند حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بى انتهاى نور و نور که پرتوى از آن همه کهکشان هاى آسمان دوم را روشنى بخشیده است. اى شهید اى آنکه بر کرانه ازلى وابدى وجود برنشسته اى دست برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.
منبع: متن برنامه پنجم روایت فتح
نویسنده : مجاهد » ساعت 12:2 صبح روز شنبه 87 خرداد 4