• وبلاگ : 
  • يادداشت : به بهانه‏ي اربعين شهادت سردار رشيد سپاه اسلام؛ حاج رضوان
  • نظرات : 1 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + غلامحسين افشردي 

    چهارده، پانزده سال بيشتر نداشت. خيلي شر بود. همه رو سرکار ميذاشت.

    اسير شده بوديم توي اسير شدگان اين بنده خدا هم بود. سرگرد عراقي داشت يکي يکي اسم و مشخصات اسرا رو مي پرسيد. رسيد به اين بنده خدا ، همه منتظر بودن ببينن اون چه جوري جواب ميده.

    -اسمت چيه؟

    -عباس.

    -اهل کجايي؟

    -بندر عباس.

    -نام پدر؟

    -کل عباس!

    عراقيه کم کم داشت بو مي برد که سر کاره.

    -کجا اسير شدي ؟

    -دشت عباس.

    سرگرد عراقي با عصبانيت شروع کرد ضربه زدن به ساق پاي اين بنده خدا و مي گفت: دروغ ميگي، دروغ ميگي، دروغ ميگي.

    اونم در حالي که خودشو به موش مردگي زده بود گفت : نه به حضرت عباس.!!